8 افسانه عامه پسند درباره مغز
به گزارش وبلاگ ساختمان، تهران (پانا) - در قرن نوزدهم، فیزیکدانان معتقد بودند دنیا از ماده ای خیالی به نام اتر درخشان پر شده است. پزشکان هم می گفتند بیماری ها ناشی از بخارهای بدبو به نام میاسما است.
به گزارش جام جم، هردوی این افسانه های علمی بیش از صد سال دوام پیدا کردند تا این که انتها با یافت شدن شواهد علمی به طور کامل رد شدند. در حوزه عصب شناسی نیز افسانه های فراوانی در خصوص مغز و عملکرد آن وجود داشته که هرچند شواهد و داده ها بسیاری از آنها را آرام آرام از بین برده اند، اما بعضی از آنها تا به امروز به حیات خود و البته عمدتا در رسانه ها و بعضی از کتاب ها و جراید ادامه داده اند. چیزی که باعث ادامه حیات این افسانه ها شده است نه شواهد علمی بلکه تکرار آنها و باورپذیری شان بوده است. در ادامه هشت باور نادرست درباره مغز و عملکرد آن که شواهد علمی تاییدشان نمی نماید را آنالیز نموده ایم. منابع: Science Focus و Business Insider
مغز به رویدادهای دنیا بیرون واکنش نشان می دهد!
معمولا این طور تصور می گردد که مغز مدام به وقایع دنیا اطراف واکنش نشان می دهد. شما یک جوجه اردک زیبا را می بینید و لبخند می زنید. اظهارنظر یک دوست در خصوص شما باعث می گردد سرخ شوید و با تماس سوزن واکسن به بازویتان احساس درد می کنید اما واقعیت این است که نورون های مغز شما منتظر نمی مانند تا حوادث دنیای بیرون آنها را تحریک به نشان دادن واکنش نمایند. اتفاقی که می افتد این است که مغز مدام حدس می زند در لحظه بعد چه اتفاقی ممکن است بیفتد و حدس های خود را با داده های حسی دریافتی از دنیای خارج و درون بدن شما مقایسه می نماید. این حدس ها بذرهایی هستند که اعمال، واکنش ها و تجربیات شما را به بار می آورند. در حقیقت، مغز پیش از دریافت داده های حسی از چشم ها، گوش ها، بینی و... آغاز به تجسم اقدامات و تجربیات شما می نماید. به عبارت دیگر، مغز نسبت به دنیا عکس العملی نشان نمی دهد بلکه پیوسته مانند یک فالگیر درحال پیش بینی است و این که دنیا شما چگونه خواهد بود، چگونه رفتار خواهید کرد و چه کسی خواهید بود را تصور می نماید. اطلاعاتی که از حواس ما به مغز می فرایند ممکن است این پیش بینی ها را تایید یا با آنها انطباق پیدا کند، فرایندی که از آن به عنوان یادگیری نام می برند. شما نمی توانید این فرایند پیش بینی نماینده را احساس کنید، زیرا این کار به قدری سریع و بدون هیچ زحمتی انجام می گردد که احساس می کنید به دنیای بیرون واکنش نشان می دهید.
فقط از 10 درصد مغز خود استفاده می کنیم!
معمولا درباره افراد مشهوری مانند آلبرت اینشتین و مارگارت مید می گویند فقط از حدود 10درصد از مغز خود استفاده می نموده اند. این افسانه احتمالا یکی از شناخته شده ترین باورهای نادرست مربوط به مغز است که تا حدی در رسانه ها نیز منتشر شده است. اما اگر چنین چیزی واقعیت داشت، جراحان می توانستند بخش بزرگی از مغزمان را تقریبا بدون هیچ گونه عواقبی بردارند و ما هم به زندگی ادامه دهیم! بعضی دانشمندان فکر می نمایند ریشه این افسانه در این واقعیت نهفته است که ما پیوسته از صددرصد مغز خود به طور همزمان استفاده نمی کنیم. بری گوردون، متخصص مغز و اعصاب در دانشکده پزشکی جان هاپکینز بالتیمور دراین باره به ساینتیفیک امریکن می گوید: در مطالعات معین شده است تقریبا از همه قسمت های مغزمان استفاده می کنیم و تقریبا بیشتر قسمت های مغز فعال هستند.
علاوه بر تقریبا 100 میلیارد سلول عصبی، مغز مملو از انواع دیگری از سلول هاست که به طور مداوم در حال استفاده هستند. آسیب به نواحی کوچکی از مغز بسته به محل آن می تواند برای ما فلج نماینده باشد، بنابراین به هیچ وجه نمی توانیم فقط با استفاده از 10 درصد مغزمان زندگی کنیم. اسکن های مغزی نشان داده است، صرف نظر از کاری که انجام می دهیم مغز ما همواره فعال است. بعضی از منطقه ها، گاهی بیشتر از منطقه ها دیگر فعال هستند، اما جز در صورتی که آسیب مغزی دیده باشیم، هیچ قسمتی از مغز نیست که فعال نباشد. برای مثال فرض کنید پشت میز نشسته اید و ساندویچ می خورید. در این حالت که روی بردن ساندویچ به سمت دهان، جویدن و بلعیدن آن تمرکز نموده اید، از پایتان به طور فعال استفاده نمی کنید اما این بدان معنا نیست که پای شما کار نمی نماید - فعالیت هایی مانند جریان خون، حتی زمانی که پاهایتان را حرکت نمی دهید در آنها وجود دارد. بنابراین هیچ پتانسیل اضافی و پنهانی وجود ندارد که بتوانید از نظر فضای واقعی مغز از آن بهره ببرید.
با عبور از 20 سالگی، مغز در سرازیری قرار می گیرد!
مطمئنا بعضی از مهارت ها، مانند توانایی تفکر سریع و به خاطر آوردن اطلاعات (که به عنوان هوش سیال نیز شناخته می گردد)، از الگویی آشنا پیروی می نمایند: تا رسیدن به سن تقریبا 18 سالگی اوج می گیرند و در بقیه عمر رو به کاهش می گذارند. اما نتایج تحقیقات اخیر نشان می دهد ما - علاوه بر عاقل ترشدن با افزایش سن - ممکن است باهوش تر نیز شویم، حداقل از جهاتی. برای مثال، توانایی ما برای کار کردن با ریاضیات پایه و استفاده از دامنه لغات گسترده تر، به احتمال زیاد تا 50 سالگی تقویت می گردد و مهارت ما در خواندن احساسات دیگران و به یاد آوردن رویدادهای اخیر تا 30 سالگی کاهش نمی یابد.
خلاقیت را نیمکره راست مغز و منطق را نیمکره چپ مغز کنترل می نماید!
در حالی که هرکدام از دو نیمکره مغز ممکن است بیشتر درگیر وظایف خاصی باشند، اما هیچ کدام، نیمکره کاملا غالب در یک فرد نیستند - حداقل تا آنجا که ما می دانیم - و هیچ مدرکی برای تایید این ایده که انواع خاصی از شخصیت ها بر اساس نیمکره های مغزی غالب شکل می گیرند وجود ندارد. به طورکلی، هیچ بخشی از مغز منحصرا به کوشش های هنری، استدلال ریاضی یا هر کارکرد روان شناختی دیگری اختصاص نیافته است. تقریبا هر اقدامی که انجام می دهیم و هر تجربه ای که کسب می کنیم به وسیله نورون هایی که در سراسر مغز توزیع شده اند محاسبه می شوند. یک قسمت از مغز - قشر مغزی- در واقع از دو نیمه یا نیمکره تشکیل شده است اما هردو نیمکره به طور پیچیده ای با بسیاری از قسمت های زیرقشری ارتباط دارد که بقیه مغز را تشکیل می دهند. بنابراین، این طور نیست که بعضی نورون ها در نیمکره چپ مغز، مهندس رایانه باشند و بعضی در نیمکره راست، شاعرانه عمل نمایند. به نظر می رسد چند عملکرد، بیشتر در یک نیمکره انجام می گردد؛ مانند توانایی زبان آموزی در نیمکره چپ. اما این پدیده که در آن یک نیمکره (معمولا در سمت چپ) نسبت به دیگری دخالت بیشتری در عملنمودهای زبان نشان می دهد در بیشتر افراد به تدریج در کل مغز توسعه می یابد.
مغز هورمون استرس و هورمون شادی فراوری می نماید!
باور رایج این است که مغز با فوران کورتیزول در شریان های شما شرایط پراسترس خود را فریاد می زند و نورون ها با پاشیدن سروتونین بر سر و روی یکدیگر، احساس شادی و نشاط ایجاد می نمایند اما واقعیت این است که ترشح هیچ هورمونی فقط یک هدف روان شناختی خاص (آن طور که ما می شناسیم) ندارد و همه مواد شیمیایی که در ایجاد شرایط ذهنی شما نقش دارند، با یکدیگر هماهنگ عمل می نمایند. به عنوان مثال، ترشح هورمون کورتیزول مقدار گلوکز را در جریان خون افزایش می دهد تا در مواقعی که مغز احتیاج به انرژی زیاد را پیش بینی می نماید، انرژی لازم را فراهم کند و چه شما دچار استرس باشید و چه نباشید، سطح انرژی سلول هایتان به سرعت افزایش پیدا می نماید. به عنوان مثال، مغز به غدد فوق کلیوی پیغام می دهد قبل از ورزش یا برای بیدارشدن و برخاستن از رختخواب هنگام صبح، مقداری کورتیزول آزاد کند.بنابراین هرچند کورتیزول ممکن است هنگام استرس هم آزاد گردد اما هورمون استرس نیست.
ما با ظرفیت کامل سلول های مغزی متولد می شویم!
هرچند بیشتر نواحی مغز انسان نمی توانند سلول های نو مغزی فراوری نمایند اما بعضی قسمت های آن قابلیت رشد دارند. یکی از این قسمت ها هیپوکامپ است که در یادگیری، به خاطر سپردن، تنظیم مقدار غذا خوردن و سایر عملنمودهای زیستی نقش مهمی دارد. گروهی از دانشمندان سوئدی سال 1377 / 1998 میلادی نشان دادند هیپوکامپ تا دوران پیری به ایجاد نورون های نو ادامه می دهد و تحقیق دیگری که سال 1393 / 2014 میلادی از سوی تیم دیگری از محققان سوئدی انجام شد، نشان داد در استریاتوم یا جسم مخطط مغز نیز سلول های مغزی نوی که در کنترل حرکت، انگیزه و تصمیم گیری نقش دارند، فراوری می شوند.
مغز بزرگ تر مساوی است با موجود هوشمندتر!
به عنوان مثال روشنی از نادرست بودن این باور غلط می توان مقدار مغز یک گاو را با مقدار مغز یک شامپانزه مقایسه کرد. مغز گاوها بزرگ تر از مغز شامپانزه هاست اما آیا گاوها از شامپانزه ها باهوش ترند؟ خیر. درواقع مغز بزرگ تر که به معنای نورون های بیشتر است به تنهایی یک موجود را باهوش تر نمی نماید. مثلا ما از نهنگ ها باهوش تریم اما مغز کوچک تری داریم. هوشمندی یک موجود به عوامل مختلفی از جمله نوع رابطه میان سلول ها و مقدار کارایی آن سلول ها مرتبط است. بعضی از هواداران سرسخت این فرضیه معتقدند چیزی که باید با هم مقایسه گردد، نسبت وزنی مغز و بدن است که به آن نسبت جرمی مغز و بدن هم گفته می گردد اما این استدلال نیز درست نیست. در حالی که تفاوت نسبت وزنی مغز و بدن انسان با این نسبت در اسب بسیار زیاد است (به ترتیب حدود 1 به 50 و 1 به 600) اما پستانداران کوچکی مانند موش ممکن است نسبت مغز و بدن شبیه انسان داشته باشند و در مورچه ها یا پرندگان کوچک این نسبت بیشتر از نسبت وزنی مغز و بدن در انسان باشد.
مغز، خاطرات را ذخیره می نماید
مغز مانند رایانه یک فایل را ذخیره نمی نماید تا در صورت احتیاج آن را به طور کامل بازیابی کند. مغز شما خاطرات شما را برحسب احتیاج با استفاده از انرژی الکتریکی و مواد شیمیایی در حال چرخش در بدن، بازسازی می نماید. ما این فرآیند را به یاد سپردن می نامیم اما در واقع این فرآیند، بیشتر شبیه جمع آوری است. هر بار که خاطره ای جمع آوری می گردد، ممکن است با نورون های مختلف ساخته گردد. این که خاطرات شما با چه نورون هایی جمع آوری شوند تحت تأثیر شرایط شما در آن لحظه قرار گرفته است، بنابراین ممکن است هر بار جزئیات چیزهایی که به یاد می آورید متفاوت باشد. به همین دلیل، خاطرات ما بسیار تغییرشکل پذیر هستند. این یکی از دلایلی است که باعث می گردد شهادت شاهدان عینی در محاکمات قانونی غیرقابل اعتماد باشد.
منبع: خبرگزاری پانا